من از مردن نمی ترسم

من از مرگ امید و آرزوهایم

ز خطی که به پایان می رساند جستجوهایم

من از خاموشی یک حس دنیاگرد می ترسم

من از اینکه نبینیم خ

ادامه شعر

با نگاهـــــــت در دلم هی فتنه بر پا می کنی
گه گــــــره می بندی و گاهی گره وامی کنی
تیر مـــــــــژگانت رهــا گردیده ، تا بر دل رسد
می نشینی گوشه

ادامه شعر

من که عاشق شده ام از تو چه پنهان تو مشو

چون شقایق شده ام از تو چه پنهان تو مشو

آتش افتاده به جانم نکند دیر شود

زود بالغ شده ام از تو چه پن

ادامه شعر

گله از کس نتوان کرد که فریــــــاد شکست

حس شیرین به دل و سینــه ی ما بازنگشت

انکه خود مـــــــــــرغ دلــم را به هوایی آورد

به هوای دگــ

ادامه شعر

چشم من مست مدام است بیا باورکن

ساقی و جام به کام است بیا باور کن

غم ایام فراری ست ز میخانه ی ما

شربت عشق به جام است بیا باور کن

طوطیم هست

ادامه شعر

برگی از شاخه فتاد
زرد و بی جان و خمیر
آخرین روز سفر
آخرین سطر امید
عابری غوطه ور ثانیه ها
دل تنگش به نیستان می برد
برگ بی حوصله تر از هر روز
با

ادامه شعر